ملائك به شهداي رمضان سلام كردند و آنان را تا صبح ِ «يوم تبلي السرائر» ايمني دادند كه: خوش بياراميد! آسوده خاطر باشيد. اگر پيكرهايتان خونين و بيكفن در اين صحرا مانده است، اما روحتان سرشار و سر مست از عشق و لقاي خداست.
احمدرضا احدي در آبان ماه سال 1345 خورشيدي در شهرستان اهواز به دنيا آمد. با شروع جنگ تحميلي همراه خانواده به زادگاه پدر و مادر خويش يعني ملاير بازگشت و تحصيلات متوسطه را در رشته علوم تجربي ادامه داد. سال 64 در كنكور سراسري دانشگاهها رتبه نخست را در كل كشور و در همه رشتههاي انتخابي به دست آورد و از آن پس در رشته پزشكي دانشگاه شهيد بهشتي تهران به ادامه تحصيل پرداخت. از او دست نوشتههاي بسيار و مشهوري به جاي مانده است كه تقريبا تمامي آنها را در مناطق عملياتي و نزديك خط مقدم جبهه نوشته است. يادداشت شهيد احدي را در شب بيست و سوم ماه رمضان از ليالي قدر در سال 62 و با حال و هواي احياي جبههها به شرح زير است:
پرتو سيمگون ماه كه لحظاتي قبل پيكر خود را از كوههاي كنار بالا كشيده است، از لاي در سنگر به درون ميتابد؛ و تصاوير ناتمام اشياء را نشان ميدهد. راستي دعاي جوشن كبير خيلي طولاني است و امشب بيش از نصف آن را نميتواني بخواني نگهبانها سر پست هستند و امشب را ميبايست احيا گرفت.
چنين شبي يادآور خاطره يكسال پيش كوشك است. وقتي از اينجا به ماه، كه در مغرب است؛ لبخند ميزني، مانند سال پيش است كه در همين شب در صحراي كوشك به ماه. ولي از رمضان سال پيش تاكنون يكسال است كه فرشتگان به محمد و يارانش سلام دادهاند. گويند در ليلة القدر، ملائكه و روح به اذن خدا به عدهاي سلام ميگويند و اين سلام، سلامتي معنوي آنان است تا «مطلع الفجر»؛ اما نه فرداي صبح بعد، بلكه تا «مطلع الفجر» قيامت.
ملائك به شهداي رمضان سلام كردند و آنان را تا صبح ِ «يوم تبلي السرائر» ايمني دادند كه: خوش بياراميد! آسوده خاطر باشيد. اگر پيكرهايتان خونين و بيكفن در اين صحرا مانده است، اگر نالههايتان را هيچكس نشنيد، اگر پدر مادرتان برايتان آنقدر گريه كردند كه ديگر چشمهايشان كمسو شد، اگر در عين نوجواني پيكرهايتان را به خون نشاندهاند، اما روحتان سرشار و سر مست از عشق و لقاي خدا، شاد ِ شاد، مسرور ِ مسرور، دعوت ِ حق را «لبيك» گفت كه:
«يا اَيتُها النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَة، اِرْجِعي اِلي رَبِّكَ راضيَة الْمَرضية فَدْخُلي في عِبادي و ادْخُلي الجَنَّتي»